اطلاع از بروز شدن
چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ (قسمت اول)
پنج شنبه 87 خرداد 23
سلام دوستان عزیز
عده ای از همراهان که از جلسات هم اندیشی جوانان اطلاع دارند در کامنت هایشان خواسته اند که نتیجه ی مباحث آن جلسات را برایشان بنویسم. هرچند آن جلسه، وبلاگ ویژه ی خود را دارد که مطالب کم و بیش در آن درج می شود؛ اما به احترام این عده از دوستان سعی می کنم خلاصه ای از نظرات خود را در مورد آثار مطرح شده برایشان بنویسم.
در دو جلسه از جلسات مزبور کتاب «چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد» اثر اسپنسر جانسون مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
این کتاب چند سالی است که در کشور ما با ترجمه های گوناگون و توسط ناشران مختلف چاپ می شود و دست به دست در دست جوانان می گردد و به نوعی به عنوان یک اثر بدیع تبلیغ می شود. نسخه ای را که من سه بار مطالعه کردم با ترجمه ی شمسی بهبهانی است که توسط نشر اختران منتشر شده و از سال 1381 تا کنون بیش از سی بار چاپ شده است.
اثر یاد شده قصد دارد راه کاری برای کشف حقیقت ساده ی زندگی ارائه دهد و ضرورت برخورد واقع گرایانه با تغییرات زندگی را البته به شکلی فانتزی گوشزد کند. داستان در ابتدا با معرفی چهار شخصیت خیالی و ویژگی های شان آغاز می شود. دو موش «اسنیف و اسکوری» و دو آدم کوچولو «هم و ها» چهار شخصیتی هستند که معرفی اجمالی نویسنده از هر کدام از آنان به این گونه است:
«اسنیف» موجودی است که خیلی سریع متوجه تغییرات می شود. «اسکوری» به سرعت وارد عمل می شود. «هم» در مقابل تغییرات می ایستد و به انکار آن ها می پردازد؛ چرا که می ترسد با پذیرفتن این تغییرات به طرف چیزهای بدتر کشیده شود و «ها» فردی است که یاد می گیرد وقتی شرایط او را به طرف چیزی بهتر راهنمایی می کند، خود را با آن تغییرات وفق دهد.
اما این که چرا کتاب چنین عنوان استعاری ای دارد، کن بلانچارد (نویسنده ی کتاب هایی چون مدیر یک دقیقه ای، همسر یک دقیقه ای و…) در یادداشتی بر همین کتاب، پنیر را استعاره ای می داند از آن چه ما در زندگی خواهان آن هستیم؛ خواه یک شغل باشد خواه یک رابطه، پول، خانه ی بزرگ، آزادی، سلامتی، آگاهی، آرامش روحی، فعالیت های ورزشی مانند دو یا بازی گلف؛ و هزارتو یا ماز را استعاره ای می داند از صحنه ی واقعی زندگی هر یک از ما انسان ها. (ص 11) وی معتقد است در عصری زندگی می کنیم که این کیفیت استعاری (بخوانید پنیر) مدام جابه جا می شود و لازم است که تعامل افراد با این قضیه متفاوت از گذشته باشد؛ یعنی انسان ها باید نوع نگرش شان را نسبت به تغییرات عوض کنند تا در فرایند درک آن قرار بگیرند.
چرا انسان و چرا موش؟ این سوال را در چند سطر آینده برسی خواهیم کرد اما چرا پنیر و چرا هزار تو؟ واقعا خیلی قابل تشخیص نیست. به قول یکی از دوستان در همان جلسه ی هم اندیشی، این هزارتوی بی علامت و نشانه نمی تواند نماد صحنه ی زندگی واقعی ما باشد؛ زیرا ما در زندگی از انواع علائم، نشانه ها، هشدارها و تابلوهای هدایتگر مادی و معنوی برخورداریم که هزارتوی این کتاب هیچ شباهتی با آن ندارد.
به اعتقاد من می توان این کتاب را از دو زاویه مورد بررسی قرار داد: خوش بینانه و بدبینانه
ادامه دارد...